English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (6962 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
load distribution U تقسیم بار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
denominator U تقسیم کننده
denominators U تقسیم کننده
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
average U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averaged U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averages U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averaging U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
graduate U بدرجات تقسیم
graduate U تقسیم بندی کردن
graduates U بدرجات تقسیم
graduates U تقسیم بندی کردن
graduating U بدرجات تقسیم
graduating U تقسیم بندی کردن
arithmetic U محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
arithmetic U مربوط به توابع ریاضی از قبیل جمع و تفریق و تقسیم و ضرب
allocation U برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocation U تقسیم فضای حافظه یا دیسک یا استفاده از چاپگر یا برنامه یا سیستم عامل یا وسیله به روشهای مختلف
allocations U برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocations U تقسیم فضای حافظه یا دیسک یا استفاده از چاپگر یا برنامه یا سیستم عامل یا وسیله به روشهای مختلف
decimal U نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimals U نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partition U تقسیم افراز کردن
partition U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partition U تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
partitions U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partitions U تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
carrier U فرکانس سیگنال پیش از تقسیم شدن
carrier U حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carriers U فرکانس سیگنال پیش از تقسیم شدن
carriers U حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
share U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
distribute U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributes U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing U تقسیم کردن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
lot U تقسیم بندی کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
amorphous U بدون تقسیم بندی
band U شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands U شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
divide U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
branch U تقسیم
branches U تقسیم
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
panel U صفحه تقسیم برق
panels U صفحه تقسیم برق
top U روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
sector U جزء تقسیم کردن
sector U تقسیم دیسک به شیارهای آدرس پذیر
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U تقسیم دیسک به شیار رهایی
sectors U جزء تقسیم کردن
sectors U تقسیم دیسک به شیارهای آدرس پذیر
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U تقسیم دیسک به شیار رهایی
speed U مسافت طی شده تقسیم بر زمان حرکت
speeding U مسافت طی شده تقسیم بر زمان حرکت
speeds U مسافت طی شده تقسیم بر زمان حرکت
third U به سه بخش تقسیم کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
dealing U تقسیم
distribution U تقسیم
distribution U تقسیم ترکه متوفی
distributions U تقسیم
distributions U تقسیم ترکه متوفی
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
division of labour U تقسیم کار
divisions of labour U تقسیم کار
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
mod U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mods U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
quotient U نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
quotients U نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
long division U بخش یا تقسیم بزرگ
long divisions U بخش یا تقسیم بزرگ
parting U تقسیم تجزیه
partings U تقسیم تجزیه
junction box U جعبه تقسیم
Other Matches
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
divisions U تقسیم
admensuration U تقسیم
dispensations U تقسیم
allotment U تقسیم
dispensation U تقسیم
division U تقسیم
allocates U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
admeasurement U تقسیم
cleavage U تقسیم
cleavages U تقسیم
repartition U تقسیم
allocate U تقسیم
sharing U تقسیم
apportionment U تقسیم
allotments U تقسیم
allocating U تقسیم
division U عمل تقسیم
battery bus U جعبه تقسیم
divisions U عمل تقسیم
autotomy U تقسیم خودبخود
aminister U تقسیم کردن
division of labor U تقسیم کار
dividing U تقسیم بندی
subdivisions U تقسیم مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
compartments U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
administer U تقسیم کردن
divider U پرگار تقسیم
divider U تقسیم کننده
divisive U تقسیم کننده
divided U تقسیم شده
administers U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
dichotomy U تقسیم به دو بخش
dichotomies U تقسیم به دو بخش
administering U تقسیم کردن
water point U نقطه تقسیم اب
to share out U تقسیم کردن
sortition U تقسیم با قرعه
short division U تقسیم باختصار
sharing the market U تقسیم بازار
severability U قابلیت تقسیم
scissor U قطع تقسیم
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
partition function U تابع تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
meiosis U تقسیم سلولی
meiosis U تقسیم کاهشی
zeradivide U تقسیم بر صفر
division sign U نماد تقسیم
division U تقسیم [ریاضی]
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
market segmentation U تقسیم بازار
divide exception U استثناء تقسیم
dividable U قابل تقسیم
distribution pannel U تابلوی تقسیم
distribution of the estate U تقسیم ترکه
distribution of forces U تقسیم نیروها
distribution coefficient U ضریب تقسیم
distribution box U جعبه تقسیم
splice box U جعبه تقسیم
distributing box U جعبه تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
delay allowance U زمان تقسیم
compart U تقسیم کردن
clastic U تقسیم شونده
divide exception U خطای تقسیم
divisibility U قابلیت تقسیم
line graduation U تقسیم بندی خط
indistributable U تقسیم نشدنی
hyphenation U تقسیم کلمه
frequency distribution U تقسیم فرکانس
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
frequency division U تقسیم فرکانس
frequency alloment U تقسیم فرکانس
fire distribution U تقسیم اتش
divisional U مربوط به تقسیم
division line U خط تقسیم شده
division check U ازمایش تقسیم
busbar U جعبه تقسیم
allotment U پخش تقسیم
allotments U پخش تقسیم
separates U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
divisible U قابل تقسیم
junction boxes U جعبه تقسیم
compartmentation U تقسیم بندی کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
divisibly U بطور قابل تقسیم
distribution point U نقطه تقسیم اماد
classis U تقسیم برحسب طبقه
break down U تقسیم بندی کردن
bifurcation U تقسیم بدو شاخه
balkanization U تقسیم بقطعات ریز
cross loading U تقسیم بارهای هواپیما
degree gradution U تقسیم بندی درجهای
distributing mains U شبکه تقسیم اصلی
distributed profit U سود تقسیم شده
distributed fire U اتش تقسیم شده
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
diffract U باجزاء تقسیم شدن
dial graduation U تقسیم بندی درجهای
denominationalism U اعتقاد به تفکیک و تقسیم
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
Six [divided] by three is two. U شیش تقسیم بر سه می شود دو.
voltage division U تقسیم یا پخش ولتاژ
versicular division U تقسیم به بیتهای کوچک
unmodulated U که تقسیم نشده است
unit distribution U روش تقسیم به یکان
undistributed earnings U منافع تقسیم نشده
trisect U تقسیم بسه قسمت
tripartition U تقسیم بسه قسمت
trichotomy U تقسیم بسه بخش
work breakdown U روش تقسیم کار
work unit U یک واحد تقسیم کار
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
time slicing U تقسیم بندی زمانی
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
maxwell velocity distribution U تقسیم سرعت ماکسول
lobulation U تقسیم به مقاطع کوچک
undivided profit U سود تقسیم نشده
karyokinesis U مرحله تقسیم سلولی
jack box U جعبه تقسیم تلفن
indivisibly U بطور غیرقابل تقسیم
frequency dividing network U شبکه تقسیم فرکانس
proration U سرشکنی تقسیم به نسبت
redistribution of force U تقسیم مجدد نیروها
table of distribution U جدول تقسیم اماد
switch board U صفحه تقسیم برق
splitting a window U تقسیم بندی پنجره
self divison U تقسیم خود بخود
undistributed profits U سود تقسیم نشده
retained profit U سود تقسیم نشده
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
amitosis U یک نوع تقسیم سلولی
dividends U تقسیم شده است
dividend U تقسیم شده است
whack up U تقسیم به سهام کردن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
indivisible U غیر قابل تقسیم
cleave U پیوستن تقسیم شدن
amitosis U تقسیم ساده یاختهای
amitosis U تقسیم مستقیم یاخته
division U بخش رسته تقسیم کردن
dosing machine U دستگاه تقسیم کننده با مقیاس
split window U پنجره تقسیم بندی شده
distributors U تقسیم برق توزیع کننده
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
distributor U تقسیم برق توزیع کننده
pagination U فرآیند تقسیم متن به صفحاتی
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
undistributed profits tax U مالیات بر سود تقسیم نشده
trichotomous U بسه بخش تقسیم شده
trichotomy U تقسیم وجود انسان به سه قسمت
trifurcate U بسه شاخه تقسیم شدن
undistributed corporate profit U سود تقسیم نشده شرکتها
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
split-screen U صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen U صفحه تقسیم بندی شده
polychotomous U تقسیم شده بچند قسمت
phalanstery U تقسیم جامعه باجزاء کوچک
perstripes U تقسیم ماترک بین وراث
split screen U صفحه نمایش تقسیم شده
split screen U صفحه تقسیم بندی شده
meiosis U تقسیم کاهشی یاختهای میوز
paged address U روش تقسیم حافظه به بخشهایی
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
quartering U تقسیم چیزی بچهار بخش
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
dividend U عملوندی که مقسوم در عمل تقسیم
indivisibility U غیر قابل تقسیم بودن
international date line U خط تقسیم نیروهای بین المللی
international division of labor U تقسیم کار بین المللی
dividends U عملوندی که مقسوم در عمل تقسیم
Recent search history Forum search
1a fairly weighted coin
1Bravetown
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com